بایگانی دسته: دسته‌بندی نشده

معیار

دکتر : اینجا درد میکنه ؟ مرد : نه . دکتر : اینجا ؟ مرد : نه . دکتر : نفس ِ عمیق بکش . . . اینجا چی ؟ مرد : نه . دکتر دستش رو حرکت میده : اینجا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

هفته

با یادی از سرکار خانم ِ ” گلی ِ ترقی ” و کتاب ِ ” خاطره های پراکنده ” اش شنبه کوفتگی ست . مثل احساس ِ سگ پیری که مش رمضون و سید حیدر انداخته باشندش داخل گونی و بیرون ده با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عاشقانه های بی مخاطب

غروبی دلگیر دلتنگی تو را بالا می آورد در چشمانم و همه فکر میکنند مد ِ دریا ها و اقیانوس ها از اثرات ِ ماه است گویی تو را نمیشناسند . . .  

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

هه !

دلش میخواست زودتر مو هامون سفید بشه . میگفت به من و تو موی جو گندمی بیشتر میاد . جذاب تر میشیم . . . ده یازده سال گذشت . مو هامون شروع کرد به سفید شدن . ریش هامون … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

اِهِم

چند وقتیه که دوباره دارم پشت ِ سر ِ هم کتاب میخونم . دلم میخواست بگم که : چند وقتیه که دوباره دارم کون به کون کتاب میخونم . اما فکر کردم خیلی مودبانه نیست . هرچند که بار ِ مفهومی ِ مد ِ نظر ِ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده, کتابی که خوانده ام | دیدگاه‌تان را بنویسید:

پناهگاه

داشتن ِ مکان های بدون ِ خاطره ، دارایی ِ بی قیمتیه . اینکه جایی رو داشته باشی که ازش هیچ خاطره ای نداری . خوب یا بدش فرقی نمیکنه . گاهی هیچ فرقی بین ِ خاطره ی خوب و خاطره ی بد نیست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | ۱ دیدگاه

کُرسی نوشت

صبح ساعت شش و نیم با بدبختی از خواب بیدار شدم . ساعت 9 سوسنگرد جلسه داشتم و راننده هم قرار بود ساعت هشت بیاد دنبالم . صبحونه خوردم و یه کم کارهام رو مرتب کردم . ساعت 12 دوباره برگشتم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

عین ِ واقعیت !

ساعت ِ 3:47 بامداد قار قار قار کلاغی کابوس دیده است . . .  

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

ترانه ی ناگهان

بابا عاشق ِ ویگن بود . یعنی هنوز هم هست . ویگن و مرضیه برای مدتها مورد علاقه ترین خواننده هاش بودن . اون موقع ها که نوار کاست بود ، تو ماشین گوش میکردیم . مُدام گوش میکردیم . بابا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید:

با پا های خسته

خسته ام مثل ِ اسب ِ تاخت رفته ای که طاقت ِ سوار اش  طاق شده . . .

منتشرشده در دسته‌بندی نشده | دیدگاه‌تان را بنویسید: