آن ِ رهایی از شر ِ خود !

DSC_0526 (2)

وقتهایی هم هست که دلت میخواد مغزت رو از کاسه ی سرت در بیاری ، بذاری روی تخته ی چوبی ِ برش روی کابینت ِ آشپزخونه ، قشنگ نگاهش کنی ، بعد تیرترین چاقو رو از توی کشو در بیاری و با دقت ، بٌرش های یک اندازه بزنی . ورقه ورقه . بعد شیشه ی محتوی ِ سنگ ِ نمک رو برداری و آسیاب کنی روی برش های خوش تراش و بعد با دقت به بلور ِ نمک ها نگاه کنی .

بعد کمی شراب ِ قرمز بریزی توی ماهیتابه ، کمی روغن زیتون ، کمی ادویه و تمام مغزت رو بریزی توی ماهیتابه ، روی شعله ی کم ، صبر کنی تا آروم تو آب ِ خودش و شراب تفت داده بشه . حتی میشه کمی پودر ِ سیر هم اضافه کرد . یا حتی میشه سیر ِ تازه رنده کرد . گور ِ بابای هومیوپاتی . . . دیگه مغزی برای میگرن نیست ! بعد در ِ ماهیتابه رو یه وری میشه گذاشت و شعله رو تا جای ممکن کم کرد تا همه چی جا بیفته .

حالا میشه رفت توی توالت . نشست بالاسر ِ کاسه . چشم ها رو بست . محکم . با انگشت ِ اشاره و وسط  ، زبون ِ کوچیک رو قلقک داد . قلقک داد . قلقک داد اونقدر که قلبت رو  بالا بیاری . بعد وقتی سرفه ها بند اومد بلند بشی ، و وایساده بشاشی به عضلانی ترین عضله ای که توی کاسه داره ورجه وورجه میکنه . بعد سیفون رو بکشی . صورتت رو بشوری ، مو های فرفری ت رو خیس کنی که بشه شونه شون کرد . از توالت بیای بیرون و از عطر ِ چیزی که روی گاز داره پخته میشه سرشار بشی . یه عود روشن کنی . بری لباس هاتو عوض کنی . جلوی آیینه به سختی گره مو ها و ریشت رو با برس باز کنی و منتظر ِ رسیدن ِ مهمون ها باشی .

 مهمون ها برسن . ” مزه ” باید شور و کمی چرب باشه . میزبان باید خوش رو باشه . نوشیدنی ـ هر چی که هست ـ باید حلال و صاف و بی مخموری باشه !
و صبح ، لاشه ت رو برداری ، ماشین رو روشن کنی ، بری تا خوزستان ، بعد از زیارت ِ ” دز ” ، بری سمت ِ شوش ، بعد جاده ی چغازنبیل رو بگیری و بری تا به اولین درخت ِ کٌنار برسی . بزنی کنار و خودت رو بندازی زیر ِ سایه ی اردیبهشت ِ خوزستان و منتظر ِ شب بشی تا سگ های ولگرد از راه برسن و مشغول ِ جویدن ِ استخون هات بشن و روحت بره بر فراز ِ جاده ی یاسوج ، یا سیمیرم _ شهرضا ، یا جاده اورامان هجیج یا هر جاده ی دیگه ای .

وقتهایی هست که فقط اینجوری همه میتونن از دستت یه نفس ِ راحت بکشن . همه ، بخصوص خودت !

 

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 دیدگاه دربارهٔ «آن ِ رهایی از شر ِ خود !»

  1. لیلا می‌گوید:

    هنوز اين همه وفادار به واژه؟ حالا این همه پریشان؟ اين همه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *