بایگانی دسته: دسته‌بندی نشده

    بعضی ها به زندگی شون ” کیفیت ” میدن . بعضی ها برای کیفیت ِ زندگی شون ارزش قائل هستن . مهم نیست که تو یه باغ تو هُلند زندگی کنن یا به صورت ِ موقت تو یه کانکس ِ … ادامه‌ی خواندن→

یه اتفاق ِ ساده ، میتونه کاری کنه که وقتی به آخر ِ هفته میرسی ، احساس ِ خوشبختی کنی ؛ و هفته ای که گذشت ، من خوشبخت بودم ! ” سقراط ” منو خوشبخت کرد ! هفته ای که گذشت ، … ادامه‌ی خواندن→

  توجه : این یک چرت نوشت جهت یادآوری ِ شخصی است ! اسفندماه که میشه ، دیگه عملا انگار سال تمومه . اما تا بعد از 13 فروردین ، سال ِ جدید راس راسی شروع نمیشه . همونقدر که تو اسفند … ادامه‌ی خواندن→

با عرض ِ شرمندگی ، اما بنده آرزو میکنم این هفته و این تعطیلات زودتر تموم بشه و دوباره کار و زندگی به جریان عادیش برگرده و مردم از سفر برگردن که جا باز بشه بلکه من برم سفر . قصد … ادامه‌ی خواندن→

بابا جون مُرد . این حرف که میگن مرگ چیزیه که بین همه یکسان تقسیم شده ، به نظرم حرف ِ خیلی چرتیه . بابا جون مُرد چون این قطعی ترین اتفاق ِ زندگیه . حالا چند ماهه که گذشته . قبلا … ادامه‌ی خواندن→

این پُست ، یه نوشته ی طولانی ِ . . . ای بود . بیشتر حالت ِ درد دل داشت . اما وقتی نوشته شد ، دیگه با خودم درد دل کرده بودم و نیازی ندیدم که اینجا بذارمش . روز ِ زن … ادامه‌ی خواندن→

تاریخ : 1393/12/15 موضوع : جمعه درمانی پیوست : خواهش ِ بسیار سرکار ِ خانم / جناب ِ آقای خدا با سلام بدین وسیله به اطلاع میرساند پس از تلاش های بسیار و آزمودن ِ تمام ِ روش های ممکن ، همچنان مشکل ِ ما با … ادامه‌ی خواندن→

یه کلاس ِ زبان میرم که شباهتی به کلاس نداره . حتی با کلاس های گفتگوی آزاد ِ دیگه هم فرق میکنه . بیشتر شبیه یه مهمونیه سه ساعته س به یه زبان ِ دیگه . اما پس ِ پُشت ِ این سادگی ، … ادامه‌ی خواندن→

                سه ــ چهار سال ِ گذشته ، مثل ِ خر کار کردم . اگر با خوندن ِ این جمله تو مغزتون به شکل ِ صدا دار میگید که خُب منم همین جور کار کردم ، من … ادامه‌ی خواندن→

بعد از یک روز ِ وحشتناک و پُر تنش ِ کاری ، و بعد از پشت ِ سر گذاشتن ِ ترافیک ِ مورچه ای ِ غروب برای رسیدن به کلاس ِ زبان ، بالاخره ساعت ِ نه و نیم رسیدم خونه . یه دوش ِ 5 دقیقه ای گرفتم … ادامه‌ی خواندن→