مشکلات معماری نوین ایران

یکی از دوستان ی نادیده و نا شناخته ، در جایی سوالی مطرح کردند با عنوان ” مشکلات معماری نوین ایران ” .

چیزکی در پاسخش نوشتم . چیزهایی که شاید تمامش درست نباشد ، اما تمام ان چیز ها را با پوست و استخوان حس کرده و میکنم .

اگر علاقه مند باشید میتوانید در ادامه بخوانید . . .

با طرح این پرسش ،  وادار شدم تا نظر اماتور و قطعا پر اشتباه خودم رو با دوستان مطرح کنم . شاید زمینه ای برای اصلاح چیز هایی که ” فکر می کنم ” میدانم ، ایجاد شود .

 به نظرم برای بررسی مشکلات معماری نوین ایران ، باید قدری از معماری دور شویم . از دو جهت . اول انکه ، زمانی که از چیزی فاصله بگیری ، دید ِ فراخ تری میتوانی داشته باشی . و این یک اصل است و در تمام موارد حتی اتفاقات و جریانات زندگی نیز به شدت صادق .

و دلیل دوم برای انچه میگویم ان است که معماری از یک نظر گاه ، عصاره و چکیده و به بیان دیگر معلول ِ پدیده هایی دیگر است .

اگر پذیرفتید که قدری از معماری فاصله بگیریم تا بهتر بتوانیم ان را ببینیم ، بیایید از زمان ِ طرح ِ سوال نیز کمی فاصله بگیریم . دوست ِ ناشناسم طرح کردند : مشکلات معماری ” نوین ” . و من تقاضا دارم از زمان ِ اکنون ، عقب تر رویم . هر قدر عقب تر رویم دید بهتری خواهیم داشت و اسیب شناسی دقیق تری . ولی نه ان قدر که بیش از حد حوصله تان سر رود و خلط مطلب شود . بر فراز ِ تپه ی ” اکنون ” بایستیم ان قدر که بتوانیم در افق ِ تاریخ ، نیم نگاهی به مشروطه داشته باشم . مشروطه نه به عنوان یک نهضت یا انقلاب . بلکه به عنوان یک دوره ی تاریخی ، یک دوره ی درخشان ِ تاریخی ، یک نقطه ی عطف تاریخی ، که درخشانی و عطفش ، همراه با نهضت هایی ترقی خواهانه نیز بوده . زمانی که برای نخستین بار ، ایرانی واژه هایی چون ” تجدد ” را شنید . و زمانی که ” گذار ” کرد از پیله ی چند صد سال تاریخ ِ پر فراز و نشیبش و خواست کمری راست کند تا بتواند ببیند در دنیای ” امروز ” ( که اکنون باید دنیای دیروز یا حتی پریروز خواندش ) چه می گذرد .

شاید نخستین بار بود که این کشور ” روشنفکر ” به معنای کلاسیکش به خود دید . ( ان زمان به روشنفکر ” منور الفکر” میگفتند ) *

هم زمان در اروپا اتفاقی در حال ِ تکوین بود که بعد ها دوره ی ” مدرن ” ش خواندند .

حال دوباره به ایران باز میگردیم . ایرانی که موقعیت ژتوپولتیکی اش ، امتیازش بوده و امتیازش ، بلای جانش . در شمال ، شوروی ، انقلاب 1917 را با ان پیش زمینه ها و پس زمینه ها پشت سر گذارده بود . تفکرات ِ بورژوازی در حال تغییر بود . و صد ها تغییر دیگر . چنان که در چین چنین بود و نطفه اش در امریکای جنوبی داشت بسته میشد .

 لطفا تحمل کنید . به نظرم یکی از مشکلات اساسی معماری نوین ( اگر بپذیریم اصلا چیزی به نام معماری اکنون جریان داد ) همین است که فکر میکنیم معماری تنها ” معماری ” ست . اسکیس است و طرح و پرزانته و . . . این بار کمی صبور باشید . نه به خاطر خودتان . به خاطر من . تا اگر اشتباه میپندارم ، اگاهم کنید .

 باری ! ایران هم بی نصیب نماند از تحولاتی که داشت در جهان شکل میگرفت . اما یک سوال . ایا ایران میتوانست بدون محیا شدن برای پذیرفتن ِ تحولات ، ان را در اغوش بکشد ؟

روشنفکران ِ رشته های مختلف به فرنگ رفتند . خود را میدانستند . فرنگ دیگر  را دیدند . با ” خودی ” که از خود می شناختند ، خواستند چنان نمایند . بی انکه نیم نگاهی بیندازند به جامعه ی زیست خود . که اگر میدیدند ، در می یافتند که زنان هنوز ” روبند ” های خود را بر نداشتند . و هنوز اب ِ شرب ِ تهران ، از نهر های اب است که به اب انبار ها روان می شود . ( نخستین کنتور ها به یک روایت در سال 1310 نصب شد و اب ِ شهری اغازیدن گرفت که ان هم بحثی دراز دارد که عکس العمل ِ مردم ، بیانگر بسیاری مطالب است که از ان در می گذرم . )

و در چنین شرایطی ، شهر ها ” کلاه فرنگی ” به خود دید . و نوزاد ِ ” مدرن خواهی ِ ” مردم ایران ، زاده شد . پیش از انکه پدر و  مادرش به سن بلوغ رسیده باشند .

و شکاف اغاز شد . زیاده گویی نمیکنم که مطالب درباره دوران ِ معماری ” پهلوی اول و دوم ” بسیار است .

 اما هر قدر جلو تر امدیم ، همانگونه که پیشرفت ها تصاعدی شدند ، شکاف ها نیز روند تصاعدی به خود گرفت .

 ناچارم بحث را کوتاه کنم تا بیش از این خسته تان نکنم و ناگفتنی ها را انبار کنم و دوره کنم برای خودم . پس بیایید دوباره برگردیم به دوران ِ مورد نظر ِ دوست ِ نادیده ام ، دوران ِ اکنون .

بی تعصب بنگریم . در کلیت قضیه ، وضع همان وضع است . مصادیقش عوض شده .

در طراحی هایمان ، از یک طرف اشپزخانه را open می کنیم . از طرف دیگر سیر سرخ میکنیم و ماهی . تا یک ماه خانه مان ماسیده میشود از بوی سیر و روغن سوخته . هنوز در تفکراتمان و در تقسیم وظایفمان ، وظیفه ی پخت و پز را بر دوش مادران ، زنان و دختران میدانیم ، و همچنان می خواهیم در پوشش هایی ” گونی ” مانند باشند تا مبادا مهتاب و افتاب حالشان دیگر گون شود  و می خواهیم با چنان پوشش هایی ، غذا اماده کنند . دیوارشان را برداشته ایم و عذاب سر و کله زدن با قابلمه کمشان بود ، مصیبت نگه داشتن چادر بر سر در هنگام مهمانی را هم در مشکل قبلی ضرب کردیم .

 اشتباه نشود . به هیچ عنوان نمیخواهم بحث ارزشی بکنم . نمیخواهم بگویم درست است یا غلط . چنان که میدانم در همین جامعه هم استثنا هایی وجود دارد . صحبت من ” توده ” ی مردم ایران است . صحبت ِ من ان رشته ی همواره گم شده میان ِ روشنفکر و عامه ی مردم است .

و نیز بحث و مشکل من با اپن کردن اشپزخانه و همچنان در گونی زیستن ِ مادران و دخترانمان نیست . این ها یک مصداق است . یک نشانه . نشانه ای که هر کدام به صورت ِ ” مجرد ” ( یعنی جدا از هم ) شاید حتی درست هم باشد . اما ما همواره با ” هارمونی ” مواجهیم . زیرا در جهانی ” هارمونیک ” زیست میکنیم .

این مثال ساده ( اشپزخانه ) را بگیرید و ادامه بدهید تا برسید به دانشکده های معماری . که به نظرم ” دانش دکه ” واژه ای مناسب تر باشد . مکانی که اساتید در بهترین و خوش بینانه ترین حالتش ، خود را به اب و اتش میزنند تا به دانشجویان ( دانشجویی هست هنوز ؟ ؟ ) بفهمانند چیزی را که خود هنوز به مرحله ی ” فهمش ” نرسیده اند . شاید تنها متوجه شدند کلیتی از مطلب را .

و در این میان ، دانشجوی علاقه مند ِ پر انرژی ِ بی خبر ، ( در راس شان خود ِ بی نوای من ) به دلیل فقر ِ زبان ، به دلیل اگاه نبودن به صدها ” چیزی ” که ” معماری ” را ” می سازد” ، به دلیل خبر نداشتند از انچه در اموزش هنر به طور عام و اموزش معماری به طور خاص در جهان میگذرد ، گرفتار ِ خواستار های عجیب اساتید می شود . چیز هایی میخواهند که در دکان هیچ عطاری نیست . از دانشجویی که هیچ نمیداند از توازن ، از ریتم ، از جامعه ای که در زیست میکند ، از فلسفه ای که سوالاتش را باید با مدد ان پاسخ گوید و . . . ، میخواهد که نیمکت سوم را تخیل کند . روی تخته می نویسد : ابی ، صورتی ، سبز و میگوید تا عصر ” ماکتش ” را بسازید و دیگر هیچ نمیگوید و میرود تا سرکشی کند به پروژه های قوطی سازی اش . و دانشجوی بی نوا ، چند جلسه ی اول با بهت مینگرد و شاید فکر کند که این استاد فرهیخته حتما چیزی میداند که او نمیداند . و شاید حتی فکر کند مشکل ذهنی دارد . عقب ماندگی در حد سندروم دان . و بعد از چند جلسه کلنجار رفتن ، هدفونش را تا جای ممکن در گوشش فرو میکند و با دیپس دیپس ش سر تکان میدهد و اس ام اس بازی میکند و به طرح نهایی میرسد .

بی انکه در طرح هایش بداند موتورخانه چگونه باید ارتباط پیدا کند با بخش های مختلف یک ساختمان . بی انکه تصوری از 9000 متر فضای سرپوشیده داشته باشد ، ” موزه !!!!!!!! ” طراحی میکند . سخن از ” کانسپت ” به میان می اورد و ساعت ها بحث و داستان سازی میکند برای کارش .

خنده ام گرفته بود زمانی که در دانش دکه مان ، یکی از دوستان بسیار عزیز و دانا و با مطالعه ام ، چنان موزه ی یهود ِ لیبسکیند را بالا و پایین میکرد ،  که پنداری سال ها از عمرش را در موزه های بزرگ دنیا سپری کرده و اکنون چکیده اش را بیان میکند . و خنده ام گرفت زمانی که یادم افتاد بهترین موزه ای که با هم رفته بودیم ، موزه ی هنر های معاصر است و بزرگ ترین فرودگاهی که دیدم ، فرودگاه امام .

به قول دکتر فاتح ، خیلی از طرح ها به مانند ” عطر قم ” هستند . بوی تند و ماندگاری دارند . ولی افسوس که هیچ ” رایحه ” ای ندارند . چنان که همه ما در طول کرکسیون ها ، بارها طرح هایی عظیم ، با پرسپکتیو های تند و تیز و حرکات ” ارتیستیک ” ( از نوع جهان سومی ، مثلا مهار 45 متر کنسول بدون ستون ) مواجه شدیم . و این مواجهه در قالب یک ” رندر ِ ” بی نقص و در اغوش یک ” لمینیت ِ براق ” بر دیوار اتلیه ای نقش میبندد که از اتلیه بودن ، تنها تابلوی ورودی اش را یدک می کشد .

و متاسفانه باید اعتراف کنم ( البته نه از نوع ِ اعتراف هایی که این روز ها میکنند !! ) که خودم ان قدر طرح هایم فاجعه و به معنای خاص کلمه ” شمایی از یک اشغال فضای مطلق ” است ، که شهامت دفاع از هیچ کدام را ندارم ، اگر بخواهد به صورت جداگانه بررسی شود ، و نه در مقایسه با کار دیگر بخت برگشتگانی چون من .

و من ِ بی نوا ، با سری پر از سرسام ، و چشمانی درامده از ترسیم ِ طراحی فنی های 40 سال ِ پیش ، خیرِ سرم به درجه ی فارغ التحصیلی ( اوهو!!! ) نائل میشوم . و وقتی وارد بازار کار میشوم ، اگر جریان ها و باند های پنجه انداخته بر اب باریکه ی معماری ایران اجازه اش را بدهند و سواد ِ هیچ ِ من ، پیش از موعد ِ مقرر ، فاشم نکند ، مشغول نقشه کشی در یک دفتر شده و اندک اندک در می یابم انچه تا کنون خوانده ام و ” جینگولک ” زده ام بهش تا بر دیوار اتلیه ” جیغ تر ” به چشم اید تا در چشم ِ استاد فرو رود و خدای ناکرده درس ِ 4 واحدی ام نیم نمره کمتر نشود ، همه اش کشک بوده . در یک جمله : هیچ !

و میبینم کسانی که کتاب ها نوشته اند در باب ِ فضا ، در باره ی کیفیت ِ فضایی ، در مورد شعرگونه گی دیوار ها ، هیچ شعری حفظ نیستند . و تنها سعی میکنند پروژه بگیرند . بحث کیفیت ، میشود جنبه ی پرستیژ کار .

و دوست عزیزم ، به نظرم اینگونه میشود که تمام این مسائل ، و صد ها مورد دیگر دست به دست هم میدهند تا ما به جایی برسیم که بعد از گذشت 10 سال ، شروع کنیم به ” جلد کردن ِ ” ساختمان هایمان . این یعنی فاجعه . این یعنی چیزی به نام معماری اصولا وجود خارجی ندارد . شاید چیزکی باشد اما نه چنان که بشاید گفت .

و دانشجوی بی نوا حق دارد با کاتر ِ زنگ زده و خم شده زیر بار ِ ساخت بیهوده های اساتیدش ، اکنون یک تیغ ِ نو در کاترش بندازد و بگذارد زیرِ گلوی استادش!! که ساختمانی را طراحی کرده که اکنون با نمای ” کاپوزیت ” دارند پیچک پیچش** میکنند  .

و به نظرم حق دارد بخندد با صدای بلند ان هم ، هنگامی که استادش در سر کلاس از ” رعایت ِ خط ِ اسمان ِ شهری ” سخن می گوید . و بعد میرود پشت میدان نصف جهان هتلی میسازد که سازمان ملل ناچار میشود چند طبقه اش را بعد از سخت ترین تهدید ها ” ببرد ” .

اری . انها همان هایند . همین خود ِ ماییم . که ان قدر با هم در جدالیم ، ان قدر هیچ کس هیچ کس را به پشیزی نمیپذیرد ، که نمیتوانیم دو ساعت بدون دعوا یکدیگر را نقد کنیم . بی تعصب .

و این می شود اجوزه ی امروز شهر ها . این میشود ندانستن ِ فضای منفی .

باز هم بر میگردم به اغازِ بحثم . این هیچ ارتباطی با معماری ندارد . همه چیزمان چنین است . تئاتری که بهتر است بگوییم نداریم . عکاسیی که با مرگ ِ خلاقیت روبرو ست . با موسیقی که به طرز غم انگیزی دچار تکرار است . با اقتصادی که به نان ِ شب راضی است .

 کوتاه میکنم و در میگذرم از ادامه ی انچه میخواستم بگویم .

 بعید بدانم کسی مطلب را تا اخر خوانده باشد . ولی ان قدر برایم مهم بود که حدود ِ دو ساعت زمان برایش گذاشتم . به دوستان حق میدهم که از اینگونه دیدن ِ مسائل خسته شوند .  مسائل جهان به طرز ِ حیرت اوری در نظرگاهم در هم تنیده و در ارتباط با هم هستند . معماری هم از این قاعده جدا نیست .

 با پوزش از بابت طولانی شدن کلام که به خاطر ارزشی ست که برای تبادل نظر با دوستانم قائل هستم ، ایجاد شد .

 منتظر هستم تا بگویید که من اشتباه میگویم . تا خوشحالم کنید . منتظر ِ اموختن ِ هستم .

  پی نوشت :

* منبع در مورد دوره ی مشروطه در ایران بسیار است و منابع منصفانه و بی غرض ، بسیار کم . میتوانید مراجعه کنید که به کتاب ِ تاریخ ِ بیداری ایرانیان _ تالیف ناظم الاسلام کرمانی

** مطمئن نیستم ولی فکر میکنم رایت یا لویی کان جمله ای با این مضمون گفته اند :

پزشک ها اشتباهات ِ خود را زیر ِ  “خاک ” پنهان میکنند ، معماران پشت  “پیچک ” ها .

 

*** به هیچ عنوان قصد سیاه نمایی ندارم و نیک میدانم که در همین شرایط و در تمام رشته ها هنرمندانی هستند که به معنای واقعی کلمه ” هنرمند ” هستند و به معنای واقعی کلمه ” خلاق ” . کسانی که به قول علی حاتمی بالاترین منسب را دارند . ارزو طلب نمیکنند . ارزو می سازند !
ولی یک کشور به چیزی فرا تر و بیشتر از این تعداد از افراد نیاز دارد . ما نیازمند یک  “جریان” ِ درست هستیم . یک سیستم ِ درست که معمار ِ خلاق در ان پرورش پیدا کند . وقتی میگوییم مثلا ایتالیا مهد اپرا ست ، مسلما با یک یا دو اپرا به چنین جایگاهی نرسیده . ولی با تمام این ها نمیتوان منکر بزرگانی در تمام زمینه ها شد . از همین معماریه به گل نشسته ( یا در حال نشستن ) خودمون گرفته تا تئاتر و عکاسی و نقاشی و حتی مجسمه سازی . میدانم . به هیچ عنوان نمیتوان از اینان به سادگی در گذشت . . .

 

 

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

8 دیدگاه دربارهٔ «مشکلات معماری نوین ایران»

  1. زهرا می‌گوید:

    سلام دوست عزیز،
    به تازگی و هنگام جستجوی مطلبی با وبلاگتان آشنا شده ام،
    این پست را تا انتها خواندم و از قلمتان لذت بردم
    عصاره ای بود از همه ی حقایق موجود!

    • admin می‌گوید:

      با سلام و احترام
      پوزش بابت ِ تاخیر در پاسخ به لطف ِ شما .
      باید بگم کلا این نوشته رو فراموش کرده بودم و نظری که شما دادید ، باعث شد یکبار دیگه بعد از هفت سال و اندی دوباره بخونمش .
      متاسفانه بعد از این سالها و چند کلمه ای که در طول ِ این مدت خوندم ، هنوز هم فکر میکنم لااقل کلیت ِ نکاتی که در این نوشته گفته بودم ، صادقه .
      امیدوارم با بیشتر دانستن ِ من و ما ها ، به مرور اون نکات دیگه موضوعیت نداشته باشه و روزی برسه که نظراتم به کل اشتباه باشه . . .
      سپاس بابت ِ حضور ِ شما

  2. Maryam kashefi می‌گوید:

    با سلام .از نوشته شما حدود ۱۰ ساله که میگذره .
    من معلم پژوهش معماری هستم .به دانش اموزانم کمک میکنم تا برای مشکلات معماری در ایران راه حلی پیدا کنند به این امید که شاید روزی برسه که ایران معمارانی داشته باشه که خوب ببینند و خوب درک کنند تا بتوانند خوب بسازند .از قلم و دیدگاهتون لذت کافی رو که بردم هیچ بی شک بیشترین تاثیر رو روی تجربه تدریس من گذاشتید .با تشکر

    • admin می‌گوید:

      با سلام و احترام و پوزش بابت تاخیر در پاسخگویی
      انرژی و لطف ِ نظر شما ( گرچه در مورد من اغراق شده بود ) انگیزه ی بسیار بسیار زیادی داد .
      بدون ِ کوچکترین شک و تردید ، کاری که شما درحال ِ انجامش هستید ، حساس ترین ، مهمترین و حیاتی ترین کار نه فقط در حوزه ی معماری ، که در زمینه ی زندگی ِ فرداست .
      بینهایت خوشحال خواهم شد که هر کمکی از دستم بر بیاد انجام بدم .
      لطفتون پایدار
      با تجدید احترام

  3. منصور می‌گوید:

    باسلام ممنونم از سایت خوبتون من به تازگی یک وب سایت در زمینه معماری راه اندازی کردم و مایل به همکاری با سایت خوب تون هستم
    ممنون

    • admin می‌گوید:

      با سلام و احترام و پوزش بابت تاخیر در پاسخگویی
      سایت شما رو نگاه کردم . متاسفانه با رویکرد جاری در سایت شما ، تمایل و امکانی برای همکاری نیست . چراکه فکر میکنم برخوردی که شما نسبت به معماری دارید ، یکی از دلایل مشکلات معماری در دانشکده ها و به طبع ِ آن در جریان ِ معماری کشور است .
      با احترام .

  4. حمیده می‌گوید:

    عالی
    بنده دانشجوی دکتری معماری هستم و به دنبال حل معضلی از جامعه ی ایران امروز به صورت تئوری هستم ممنون میشم اگر بتوانید بنده رو راهنمایی بفرمایین با تشکر

    • admin می‌گوید:

      با سلام و احترام
      عذرخواهی من رو بابت تاخیر در پاسخ بپذیرید . مدتی شرایط و زمان و فضای بودن و نوشتن در وبلاگ رو نداشتم . 
      بخاطر ِ نظر ِ محبت آمیزتون سپاسگزارم . من در قیاس با وسعت و جدیت ِ سوالی که شما فرمودید ، دانش کمی دارم ، اما خوشحال میشم بتونم کمکی کنم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *