درس های کرونا : باور ِ ناباوری ِ تاریخ

پیش نوشت : این اصلا دست ِ خودم نیست . بدون هیچ اراده ای ، روند فکری و نگاهم درباره یه مسئله، می‌تونه به جاهای خیلی بی‌ربط کشیده بشه . البته تو مغز خودم اصلا بی ربط نیست . تو مغز ِ . . . گرفته ی من، همه چیز در عین تفکیک، به هم پیوسته س و این تقصیر من نیست…

 

در تاریخ ، در باب ِ بی کفایتی سلاطین می‌خوانیم : « …خبر آوردند خدمت ِ فلان سلطان که فُلان کَسَک به قصد پایتخت لشکر کشیده ؛ فُلان سلطان که در حال عیش بودند منجمان را فراخواندند و رمل و اسطرلاب انداختند و در کواکب دیدند که خبر کذب است . حتی وقتی فُلان کَسَک به پشت دروازه های فُلان شهر رسیده بود ، فُلان سلطان ِ هوسران ِ بی‌کفایت در کاخ خود بود که باز خبر آوردند که اگر قبله ی عالم سر ِ خود بیرون کنند ، گَرد ِ سُم ِ سپاهیان دشمن را ببینند ! قبله ی عالم رو به قبله کردند و کنیز ِ باکره ای خواستند و فُلان قدر نخود (!!!) و امر کردند بر آن کنیز که بر هر نخود تشهد بخواند و در آش اندازد و آش را به ارتشیان دهند تا ناپدید گردند و سپاه دشمن تار و مار سازند … و نقل است که چند روز بعد ، شاه سلطان حسین،خود تاج بر سر ِ محمود افغان نهاد و لابه ها کرد بی حاصل و… »

می‌خوانیم، و چون داستانی باورنکردنی پوز خندی میزنیم و در دل به شکل ِ کِش داری میگوییم : مگه میشه ! ( و « ه» ی شدن را بیشتر میکشیم ) و چند قرن ِ بعد ، همین بی‌کفایتی را با پوست و گوشت و استخوان زندگی میکنیم ؛ در ایران و امریکا و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و…

نیاز به توضیح بیشتر و تعمیم دقیقتر نیست ، برای کسانی که می اندیشند…

… نوشت : حالا که اینها رو نوشتم دارم فکر میکنم درون ِ ما ، توی فکر ِ ما ، در قلمرو سرزمینی روابط شخصی ما ، چقدر شاه سلطان حسین هست و چقدر محمود افغان و چقدر ناباوری از اخطار ها . و چقدر ما خودمان با دست خودمان تاج بر سر ِِِِِِِِِِِِِِ بی‌کفایتی خودمان گذاشتیم.

 

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *