دلم میخواد یکبار ، با بلندترین صدایی که یه حنجره میتونه از خودش خارج کنه ، با حیوانی ترین صدایی که یه انسان میتونه تولید کنه ، رکیک ترین واژه هایی که ساخته شده ، مستهجن ترین کلماتی که گونه ی انسان در این چند هزار سالی که داره تکلم میکنه و بهش رسیده رو ، تف کنم تو صورت ِ تمام ِ آدم هایی که اذیتم کردن . تمام ِ آدم هایی که گه زدن به چیزی که بودم . تمام ِ آدم هایی که گه زدن به چیزی که میتونستم باشم . دلم میخواد یکبار ، همه ی اون آدم ها رو ردیف کنم کنار ِ هم ، و بعد تمام ِ اون حرف ها رو فرو کنم تو گوششون . تو گوش و مغز و صورت ِ آدم هایی که واقعا اذیتم کردن . یه اذیت ِ واقعی . نه اذیتی که آدم ها ، موقع ِ خود چُس کنی فکر میکنن مورد ِ آزارش واقع شدن . نه اذیتی که آدم هایی که معمولا به خودشون حق میدن یا میخوان برای خودشون دلسوزی کنن ، ازش حرف میزنن . نه ! اذیتی که حتی من ، منی که هیچ وقت هیچ حقی به خودم ندادم _ حتی وقتی که له و لورده شدم _ میتونم شهادت بدم به شرافت ِ ثانیه ها ، به شرافت ِ حقیقت ، که هیچ چیز جز اذیت و آزار نبوده !
اما بی فایده س . نه به این خاطر که امکان پذیر نیست . دقیقا به خاطر این که ” بی فایده س ” ، بی فایده س .
برای همین ، تنها کاری که میکنم ، تنها کاری که میتونم بکنم ، اینه که جلو آیینه ی توالت وایسم ، زل بزنم به صورتم . به چشم هام . خیره بشم و دقایق ِ طولانی هیچ صدایی ازم در نیاد ، و بعد ، و بعد توی مغزم به خودم بگم : ” هی مرد ! طوری نیست . تقصیر ِ خودت بوده . هرچی که بوده ، هر چی که هست ، فقط حاصل ِ تصمیمات ِ خودته . فقط و فقط خودت مسئولش هستی . مسئول ِ هر چیزی که قبلا اتفاق اقتاده . و مسئول ِ هر چیزی که میخوای فردا اتفاق بیفته ؛ فقط خودتی و اینی که الان روبروت ، زل زده بهت . هیچ کس ، هیچ کس دیگه ای نیست . ” و بعد چراغ رو خاموش کنم و از توالت بیام بیرون . میام بیرون و آروم میشینم اما هنوز عطش ِ اون صدای بلند ، تو سکوت ِ اتاق موج میزنه . . .