با یادی از سرکار خانم ِ ” گلی ِ ترقی ” و کتاب ِ ” خاطره های پراکنده ” اش
شنبه کوفتگی ست . مثل احساس ِ سگ پیری که مش رمضون و سید حیدر انداخته باشندش داخل گونی و بیرون ده با چوب به قصد کُشت زده باشندش و بعد از قطع شدن زوزه ها ، برگشته باشند به قهوه خانه ی ده و سگ هنوز زنده باشد .
یکشنبه کُند است و کش دار. مثل گوش کردن به آهنگ های سالهای دور با واکمنی که باطری اش رو به اتمام است و صدای خواننده بم تر از آخرین کلید پیانو میشود و کُند و کشششش داااااااااار میخواند : ص ب ح ِ ی ک ش ن به ی من . . . جدول نیمه تمو. . . م . . .
دوشنبه آغاز عادت است ! شاید هم اصلا عادت، خود ِ دوشنبه باشد.عادت به شلوغی صبح خیابان ها و چرت مسافر ها و شلوغی خیابان های عصر و مسافر های چروک . دوشنبه جایی میان صبح خیابان و خیابان ِ عصر، جایی بین چُرت و چروک ِ مسافر ها به پایان میرسد ، قبل از آنکه غروب از راه برسد حتی .
سه شنبه گِز گِز است. مثل وقت هایی که دست های یخ زده ی بعد از برف بازی را زیر آب داغ بگیری . بی حس . مور مور.
چهارشنبه سُرسُره است . چهار شنبه لحظه ی رسیدن به آخرین پله ، لحظه ی تماس ِ نشیمنگاه با سردی سطح شیبدار، لحظه ی رها کردن دست و لغزیدن به پایین است .
پنج شنبه هوس است ! هوس ِ گناه در بهشت. انگار میدانی که آزادی تا هرچه میخواهی انجام دهی،اما در بهشت از گناه خبری نیست . پنج شنبه سفر است . لذت شروع ِ جاده . توهم دیدار . خیال ِ رسیدن .
.
.
.
جمعه ، تمام کتاب های نوشته نشده است . بُراده ی خون ِ تمام درخت های قطع نشده ی هنوز کاغذ نشده . جمعه چکیده ی تمام داستان های عاشقانه ی هنوز نوشته نشده است . تمام مسافر های هرگز باز نگشته . جمعه ، خداوند است . جمعه دو بخش دارد : بخش نخست لذت خلق کردن است که تا ظهر دوام می آورد ، و بخش دوم ، پشیمانی از همان آفرینش است . غروب است . تردید تبعید و هبوط است و آغشته شدن دست خالق به خون مخلوق . جمعه ترس است . ترس بریدن دل خدا از حوا . غروبش تکرار بی پایان چهره ی کسی ست که هرگز نبوده . بودن کسی که هرگز نیست .
جمعه ، تمام کتابهای نوشته نشده است . تمام تقویم هایی که غروب هر روزش ، عصر جمعه است . تمام کتابهایی که پایان یکسانی دارند : لعنت ابدی بر پدر و مادر مسافری که جمعه عصر را برای رفتن انتخاب کرده است .
آمین .