ترس های من


من میترسم . 
من از دنیای این روزها میترسم . از انسان ِ تنهای تنها تر شونده ی این روزها میترسم . از ایمیل میترسم . از صدا های پشت ِ تلفن . از نسل جدید و جدیدتر و جدیدترتر ِ گوشی های هوشمند میترسم . از دیلینگ دیلینگ ِ وایبر میترسم . از دیدارهای هزاران کیلومتری ، پشت پنجره ی رقتبار ِاسکایپ و اُوو میترسم . از لیست ِ دوستان ِ چندصد نفری ِ بی خبر میترسم . از ” لایک ” زدن زیر ِ نوشته ی : ” من دارم خودم رو بالا میارم ” میترسم . من از تغییر ِ قانون ِ دنیای آدم ها میترسم . از زنده نگه داشتن ِ نباتی ِ جنازه ها میترسم . از قبر های آسانسوری میترسم . از معامله شدن ِ ” بودن ” ها میترسم . من از اینکه میلیونها آدم در یه لحظه به یه نقظه خیره بشن و زل بزنن به صفحه ی تلوزیون ِ فول اچ دی و همشون یک جور و یک شکل فکر کنن ، که همشون یک جور و یک شکل فکر نکنن ، میترسم . من از آدمهایی که ” پیشرفت ” ، براشون معنایی نداره جز کار ِ بیشتر . . . کار ِ بهتر . . . پول ِ بیشتر . . . امکانات ِ بیشتر . . . رفاه ِ بیشتر  ، از انسانی که فراموش میکنه در انتهای این چرخه ، فقط تبدیل میشه به یه ” مصرف کننده ی محض ِ بهتر ” ؛ که تمام ِ این تلاش و پیشرفت و پویایی فرساینده نتیجه ش این میشه که با یه ماشین ِ بهتر ، جنازه ش رو آخر ِ شب برسونه تو یه خونه ی بزرگ تر ، و روی یه تخت ِ وسیع تر غش کنه ، در حالی که بچه ش یه گوشی ِ بهتر از گوشی ِ یک ماه قبل دستشه و باعث میشه متوجه حضور ِ پدرش نشه، میترسم .

من از منت ِ بودن ها میترسم . از بودن های نبود . از بودن های مجازی . از بودن های مُردد . از بودن های هم عرض . از بودن های نیمه . من از نبودن های نیمه میترسم . از جنازه های نیمه دفن شده . من از قرار گرفتن در کفه ی ترازوی سنجش  ِ آدم ها میترسم . من از هم وزن شدن با کفه ی دیگر میترسم  . از صرفیدن میترسم . از صرف ِ فعل ِ صرف میترسم . من از سوال های نا تمام میترسم . از جواب های نیمه . من از نیمه پیدا شدن ِ نیمه ام میترسم . من از نیمه بودن میترسم . من از تجسم ِ بودن میترسم . از تصور ِ نبودن . من از دور میترسم . از دیر میترسم . 

من از ترسیدن میترسم . من نمیترسم . من خودم ، خودم را دارم . من خودم با خودم می مانم . من خودم ارزش ِ خودم هستم . من خودم ارزش ِ خودم را دارم ؛ هوای خودم را دارم . من خودم بودن ِ خودم هستم . من خودم رسیدن ِ خودم هستم . من خودم  بلیط ِ خودم هستم . من خودم پیشرفت ِ خودم هستم . من خودم پویایی ِ خودم هستم . من خودم داستان ِ خودم هستم . من خودم آرام ِ خودم هستم . من خودم حرف ِ خودم هستم ؛ سکوت ِ خودم هستم . من از ترسیدن میترسم . من خودم ترس ِ خودم هستم .

من خودم با خودم حرف میزنم تا نترسم . من خودم با خودم راه می روم تا نترسم . من خودم با خودم مینویسم تا نترسم . من خودم با خودم سکوت میکنم تا نترسم . من خودم با خودم شعر میخوانم تا نترسم . 

من شجاع ِ خودم هستم . من نشانی ِ خودم هستم . پریشانی ِ خودم هستم . شادمانی ِ خودم هستم . شادمانی خودم هستم ؟ نمیدانم . فقط میدانم که من رستم ِ خودم هستم بی سودای سهراب . سهراب ِ خودم هستم بی تقلای جستجوی پدر . زال ِ خودم هستم بی بال ِ سیمرغ . سیاوش ِ خودم هستم بی اعتنای آتش . ضحاک ِ خودم هستم بی مار ِ شانه و زنجیر ِ فریدون . فریدون ِ خودم هستم بی کینه ی ضحاک . اسفندیار ِ خودم هستم بی معجزه ی تن ِ رویین . شهرزاد ِ خودم هستم بی هراس ِ شب ِ هزار و دوم . … ی خودم هستم بی هراس ِ زمان . بی شتاب ِ ثانیه . … ی خودم هستم آرام ِ خودم ، صبور ِ خودم . من خودم خودم را صبر میکنم . خودم را میشنوم . من خودم میانجیگر ِ خودم با خودم هستم . من ناجیگر ِ خودم هستم . 

من خودم برای خودم ، با خودم ، در خودم ، از خودم ساز میزنم . . .

 

. . . نوشت : دادگاه ِ پُر قضاوتتان را تعطیل کنید ؛ کفه ی این ترازو به سمت هیچ عدالتی تراز نمی شود . برچسب زنان ِ زبانتان را به مرخصی بفرستید ؛ دیوار های روح ِ من دیگر  جایی برای برچسب های ” تخلیه چاه و لوله باز کنی شبانه روزی فقط در این محل ” ندارد . شما هم ترس هایی دارید . ترس از پیر شدن ؟ ترس از چاق شدن ؟ ترس از مردن ؟ ترس از فقر ؟ ترس از اخراج ؟ ترس از سگ ؟ از مار ؟ ترس از یائسگی ؟ از عقیم شدن ؟ ترس ِ از . . . نمیدانم . فقط میدانم انسان جدای از ترس نیست . اینها ترس های من بودند . شما و ترس هایتان هم محترم .

هیچ کس با ترس هایش معنا نمی شود ، شناخته می شود !

 

 

این نوشته در دسته‌بندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *